سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اختیار ...

                                              بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

اِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُوْمِنِینَ وَالْمُوْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ اَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَاَجْرًا عَظِیمًا 35 وَمَا کَانَ لِمُوْمِنٍ وَلَا مُوْمِنَةٍ اِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ اَمْرًا اَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِ یَرَةُ مِنْ اَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا 36

و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاری فرمان دهند،برای آنان در کارشان اختیاری باشد و هر کس از خدا و فرستاده اش نافرمانی کند، به یقین ، دچار گمراهی آشکار گردیده است.  آیه 36 سوره مبارکه احزاب 

 ما خنده را به مردم بی‌غم گذاشتیم              گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم  
قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک         چون کعبه دل به چشمه‌ی زمزم گذاشتیم
مردم به یادگار اثرها گذاشتند                       ما دست رد به سینه‌ی عالم گذاشتیم
چیزی به روی هم ننهادیم در جهان              جز دست اختیار که بر هم گذاشتیم
 دادند اگر عنان دو عالم به دست ما             از بیخودی ز دست همان دم گذاشتیم
 بی‌حاصلی نگر که حضور بهشت را             از بهر یک دو دانه چو آدم گذاشتیم
صائب فضای چرخ مقام نشاط نیست           بیهوده پا به حلقه‌ی ماتم گذاشتیم 

 در مورد موضوع جبر واختیار به طور کلی دو دسته تقسیم بندی وجود دارد یکی طرفداران آزادی و اختیار که قدری نامیده می شوندکه معروفترین اصطلاح علمای کلام است. ودسته ی دیگر که همه چیز را تحت نیرو وقدرت خدا می دانند وبه اختیار اعتقادی ندارندکه جبریون نامیده می شوند.اما در حدیثی از رسول خدا آمده که (قدریون مجوس این امت هستند.)اما به اینکه این جمله یعنی چی هم می پردازم اما جبریون بر این اعتقاد بودند که همه چیز حتی اعمال بشر رامعلول قضا و قدر می دانند.اما تشبیه کلمه مجوس که آنچه معروف است به این شکل است که این دسته تقدیر الهی را محدود می کردند و به آنچه به اصطلاح خیر می نامیدند.مد عی بودند که عامل اصلی شر اهریمن است. اما در آیات قران کریم هم در بعضی آیات مثلا این آیه (هیچ چیز نیست مگر اینکه خزانه های آن در نزد ماست و آن را جز به اندازه ی معین فرو نمی فرستیم) این آیه همان تقدیر را بیان می کند اما آیاتی هم در مورد اختیار که نمونه آن (هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد)مسلما این دو آیه متعارض هم نیستندچون در کتاب اسمانی قران هیچ گاه تعارض واختلاف نبوده است این جمله را بگویم که اگر مثلا شما بیمار شوید این بیماری علتی است که سر نوشت شما را عو ض می کند و اگر شما دارویی بخورید این دارو بیعلتی است که سرنوشت شما را عو ض می کند پس شما بین این دو راه یکی را انتخاب کردهاید بنابراین اختیار و انتخاب شما قابل انکار نیست. همان طور که قدرت خدا قابل انکار نیست امیدوارم متنی که نوشتم خوشتون بیاد گر چه ناقص بود البته به دوستانی که علا قه مند به این موضوع هستند پیشنهاد می کنم کتاب انسان و سرنوشت اثر دکتر مطهری که در آن خیلی مفصلتر است رامطالعه کنند .

آرامش ... نگرانی ، غصه ، هدایت درونی

آرامش ... نگرانی ، غصه ، هدایت درونی

اگر می خواهیم بدانیم تابع امر و هدایت خدا هستیم یا نه ؟ باید نگاه کنیم ببینیم که ترس و غم و غصه از ما دور شده و به آرامش رسیدن را چشیده ایم یا نه ؟
انک لا تهتدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء (ای پیامبر تو هر کس را که بخواهی نمی توانی هدایت کنی و اما خدا هر کس را که خواست هدایت می کند)
إن علینا للهدی ( همانا هدایت بر عهده ماست ) _قرآن کریم
در قرآن کریم کسانی معرفی شده اند که از آرامش برخوردارند .اولین گروه اینها هستند : سوره مبارکه بقره آیه 38_ فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون ( هر کس از هدایت من پیروی کند نه ترس ونه غم و غصه دارد _ رسیدن به آرامش _).
بشر در زمین که ظلمت دارد احتیاج به نور دارد که این نور هدایتی است که در این آیه اشاره شده و همزمان با هبوط آدم بر زمین هدایت هم بوده است و نتیجه هدایت یعنی رسیدن به آرامش. چهار مصداق برای هدایت در قرآن بیان شده است : اول _ شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس _ پس اولین هدایت قرآن است و تمسک به آن هدایت را به ارمغان می آورد و پیروی از هدایت یعنی رسیدن به آرامش . دنیا لیل است ... ودراین تاریکی شب ممکن است انسان ناخواسته یا خواسته به دیگران ظلمی کند ، و ظرفی را بشکند پا روی کسی که در تاریکی معلوم نیست بگذارد و هزار مورد دیگر ... و تنها در این ظلمت نور و روشنایی مایه نجات از اینها است ، اصلا تاریکی مایه نگرانی و نور آرامش را به ارمغان می آورد . علامت پیروی از هدایت و منفصل شدن از پیروی نفس ، خداحافظی با کلمه " به نظر من است " است ، و "من" از بین می رود.
مصداق دوم هدی : در روایات به اهل بیت تعبیر شده و الآن امام زمان هدی و منبع آرامش هستند و همه ائمه هدایت هستند و تمسک به آنها یعنی رسیدن به آرامش .

امام زمان را فقط در دوران ظهور باید با آرامش و علم اون حضرت شناخت.
مصداق سوم : در قرآن به مکه اشاره شده است . مسجد الحرام و مقام ابراهیم و مکه و منا و صفا و مروه همه هدی هستند و مخزن آرامش ، که همه اینه البته یک باطنی هم دارد که حضرت امیر فرمود أنا بیت الله ، و فرمود نحن کعبه . الآن مکه کعبه اسلام و اجسام است و کربلا کعبه ایمان و قلوب است و سر اینکه در روایات داریم که حضرت حجت قبله را به سوی کربلا میگردانند این است که مردم همه حسینی می شوند نه اینکه ظاهر قبله عوض شود . تعبیر رسول اکرم در کتاب کامل الاسلام از کربلا این است که فرمودند : کربلا قبة السلام . لذا رفتن به کربلا شرط ندارد ، حضرت صادق فرمودند کسانی که فقریند سالی یکبار و کسانی که غنی هستند سالی دو بار به کربلا بروند .
مصداق چهارم هدی خداوند در قرآن به تورات و انجیل اشاره کرده است _ و أنزل التورات و الانجیل هدی للناس _ یعنی ما باید اول اینها را هم قبول کرده باشیم و اصلا یکی از نشانه های متقین ، یؤمنون من قبلک است . البته نه تورات و انجیل تحریف شده فعلی بلکه تورات و انجیلی که در آن اسامی مبارک حضرت محمد و مهدی و علی آورده شده است .
هر کس پیروی کند از این هدایت ها پس نه ترس و نه غم و غصه ای خواهند داشت . پیامبر یه جایی نشسته بودند و سلمان که پیامبر فرمود سلمان از لقمان بهتر است آمدند خدمت حضرت رسول و دیدند که جناب امیرالمؤمنین هم حضور دارند به حضرت گفتند من در راه که آمدم یک جا پا بیشتر نبود و حضرت فرمودند من پایم را دقیقا در جای پای پیامبر گذاشته بودم ، این معنای هدایت است .  
  قرآن در مورد ثمره پیروی از هدایت اینها است : اول برداشته شدن ترس ، محبت حضرت امیر حلقه های در بهشت است پس باید سفت چسبید به این حلقه های بهشت . همچنین هر کس از هدایت خدا پیروی کرد غم و غصه اش هم از بین میرود . و سوم اینکه فمن تبع هدای فلا یضل و لا یشقی  یعنی اینکه نه دیگر گمراه می شود و نه شقی خواهد شد . کسانی که نگران عاقبت به خیری هستند نگاه کنند ببینند که حضرت امیر را دوست دارند یا نه ؟ محبت اهل بیت در موقع مردن به تعبیر امام صادق به فریاد انسان میرسد ، محبت با پیروی ، یعنی قبول هدایت و پیروی از آن .
فردی آمد خدمت امام صادق و گفت دعا کنید ما هم برویم بهشت . حضرت فرمود ما دعا می کنیم خدا شما را از بهشت بیرون نکند ، گفت منظور شما چیست ؟ فرمود مگر شما ما را دوست ندارید ، گفت : بله . فرمودند محبت ما یعنی بهشت . یعنی الآن بهشت هست و نقد است و نسیه نیست ، یعنی الآن ما از آتش دوریم و آرامش داریم، اگر هر کدام ما الآن در سرور و بهجتیم این همان اثرات محبت است .
امام صادق علیه السلام فرمود تفسیرٌ هُدی علی علیه السلام ، تفسیر هدی یعنی اطاعت از علی و در نتیجه رسیدن به آرامش .

 کسانی که هدایت خدا را تابع شدند آرامش دارند و خداوند را بزرگ میدانند لتکبرو الله ... و در آخر هم نتیجه اش شکرگذاری و دل آرامی انسان است .

 


حال و روز چرخ فلک

نیکی و  بدی  که  در  نهاد بشر است

شادی و غمی که در قضا و قدر است

با  چرخ  مکن   حواله  کاندر ره عقل

چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است

                                       خیام


آسمان...

 

فرقی نمی کند ،

               فرقی نمی کند ،

     گودالی کوچک یا دریای بیکران ،

زلال باشی

آســــــــــــــــــــمان در توست.


افسوس ...

افسوس که هر چه برده ام باختنی است                نشناخته ام هر آنچه بشناختنــی است

برداشته ام هـــر آنچـــه بگـــذاشتنیست                 بگذاشته ام هر آنچه برداشتنــی است


عمق سکوت

چه به از عمق سکوت تو بیانی دل من


شاید سکوت پایان خوبی باشد برای دره ای که سراپا سکوت است.
شاید سکوت پایان خوبی باشد برای آن آشنایی که ،
تمام حرف های دلش در لفافه بود و ناگفته ماند،
که قلبش پر از تپش بود و لبریز از سخن و لبش خاموش،
که چشم هایش شوق داشت وغم و امید، 
که هیچ نبود و هیچ نداشت جز یک دل برکه ای کوچک که در آن امید بود و عشق،
که تنها بود و تنها بود و تنها.
برای آن آشنایی که از هر آنچه بر او گذشت فقط دانست
که برای بودن هدفی لازم است و برای رسیدن به هدف راهی
و برای در راه بودن و در راه ماندن - آن هم در این شوربای چند رنگ دنیا-
فقط مبارزه لازم است،
نه مبارزه با کسی یا چیزی
که مبارزه با درون و نفس خویش،
و گاه مبارزه با احساس و دل خویش - آن هم طوری که نابود نشود و از بین نرود-
وشاید حتی سکوت آغاز خوبی باشد برای دوباره بودن و نو شدن.

..
...
حرفی نیست چون بها نه ای نیست.
هر چند که همواره بهانه ها دست به قلمم نکرده اند اما اینبار ...
اما اینبار سکوت را به واژه ارجح می بینم که حرف های دل را گاه محرم و مرهمی جز
خود دل نیست.
...
تا آن نمی دانم کی ای که دوباره سکوت کلمه شود و حرف و سخن،

اللهم اهدنا صراط المستقیم


پاسبان حرم دل

حال خوبی نیست، دنیای خوبی نیست، شهر خوبی نیست،
چقدر آدم ها غریبه اند، چقدر نگاه ها سنگین و بی روح است،
چقدر واژه ها تلخند، چقدر صداهای گوش خراش زیاد شنیده می شوند،
شهر را همین نگاه ها و صداها و واژه ها خاکستری کرده اند ...
خدای من به تو پناه می برم ...
دلم از تنهایی و غربت این دنیا گرفته است،
به خدا اگر نام تو را یادم نداده بودند و اگر نمی دانستم همچون تویی در هر لحظه شنوای
 صدایم هست، دیگر نمی ماندم.هر کوچه و خیابانی که قدم می زنم انگار بیشتر یقین حاصل می کنم که تو را از یاد
برده اند،
و از یاد برده ایم ...
خدای من به تو پناه می برم ...
نکند در این خاکستری دنیا نقطه سیاهی باشم، نکند از یادم برود که تو همواره مرا و می شنوی،
نکند فراموش کنم که یاد تو روی آتش غربت این دنیا، آب شفاست،
نکند راه گم کنم و نفهمم و به جای حریم امن تو سر از نا کجا آبادهای غضبت در
آورم ...
خدای من به تو پناه می برم ...راغ های هدایت زیاد است و بیراهه های ضلال نیز، مرا بینایی ده تا راه را از بیراه
بشناسم ...
مرا فهم ده تا ارزش را از ضد آن تمییز دهم که در محضر تو جای این دو را عوض
کرده اند ...
و مرا دلی ده که جز نور عشق تو در آن راه نیابد و عقلی که دلم را از هر چه تاریکیست برهاند ...
 

منطق یک کلاس اولی

در روزگاران نه چندان دور  که هنوز پدر مادرها برای بچه هاشون مشق و دیکته نمی نوشتن برادر کوچک ما که در کلاس اول ابتدایی مشغول تلمذ علم و دانش در سنگر مدرسه بود ماجرایی را رقم می زند که سالهاست به عنوان خاطره ای شیرین بازخوانی شده و باعث خنده عده کثیری  شده... ماجرا از این قرار بود که روزی ایشان در کلاس درس دست چپ روی سر و دست راست بر قلم و گوش به صدای معلم در حال نوشتن دیکته ای بودند که معلم دلسوز می خواند و ایشان می نوشتند.. همه چیز مرتب بود و حافظه این بچه هفت ساله همچنان مشغول یادآوری حروف و کلمات تا اینکه معلم می خواند "شد"... ایشان (برادر بنده) نیز ناگهان با شنیدن این کلمه و تفکیک حروف آن دچار شک و دودلی میشود که این کلمه را "شد" بنویسم یا "شود"... جدال بر سر این ماجرا در مغز کوچک این کودک شروع میشود و در دنیای منطق خود هر بار یکی را پیروز می کند و دیگری را مغلوب.. و این جنگ همچنان ادامه می یابد در حالیکه معلم در حال خواندن ادامه دیکته بود... و بدین ترتیب در حالیکه هنوز برادر متفکر ما به نتیجه ای مبنی بر درست یا غلط بودن یکی از این گزینه ها نرسیده بود دیکته به پایان میرسد غافل از اینکه دو خط بعد از این کلمه جایی در برگه برادر نداشت... چرا که ایشان در هنگام قرائت دو خط بعدی توسط معلم مشغول فکر و خیال بوده اند..

و سالهاست که من هم به این ماجرا می خندم و هم به این فکر میکنم که این کار گرچه از یک کودک هفت ساله سر زد اما دلیلی برای نفی اون پیدا نمی کنم...

و حالا دقیقا خودم همین کار رو انجام میدم... چند وقتیه که بین یه دوراهی مانده  ام وتمام فکر و ذهنمو مشغول خودش کرده... یعنی سطرهای بعدی رو هم مدتیه جا گذاشتم...
نمی دونم چیکار کنم... سطرها دارن پشت سر هم نوشته میشن و من هنوز تصمیمم رو نگرفتم... امیدارم ارزش از دست رفتن چند سطر رو داشته باشه...
اصلا کی گفته باید حتما دیکته رو تموم کرد و بیست شد ؟...


مثل خودت میشی وقتی ...

http://safarezendegi.files.wordpress.com/2009/02/1234500.jpg

 

         به ترانه خوانی قلبت گوش می سپاری ... چه زیبا عشق الهی را زمزمه می کند ...

·         سختی های زندگی را با آرامش تدبیر و شجاعت پشت سر می گذاری! زیرا می دانی خدا درسی بیش از ظرفیتت به تو نمی دهد.

·         بر روی صفحه ی ذهنت فقط و فقط لحظه های خوش را نقش میزنی!!

·         هر روز صبح به محض بیدار شدن پیش از هر چیز به خدا سلام می کنی.و به خاطر روز سر شار از معجزه ای که پیش رو داری تشکر می کنی...!

·         در بد ترین شرایط زندگی هم زمزمه می کنی: آرامش!

·         هر گاه کسی از تو می خواهد که پندی به او بدهی می گویی: همیشه به خدا توکل کن! 

·         در زندگی ات فقط روزهایی را به حساب می آوری که حد اقل یک کار خوب انجام می دهی این کار خوب می تواند یک لبخند گرم باشد...!

·         می دانی که بهترین راه برای شاد زیستن شاد کردن دیگران است...!

·         هر اتفاقی که در زندگی ات می افتد سعی می کنی از آن درسی بیاموزی. چون میدانی که خدا بی دلیل آن اتفاق را در زندگی ات قرار نداده است !!!

·         هیچ وقت نگران فردا نیستی . چون ایمان داری که فردا خیلی خیلی بهتر از امروز است...

      می دانی که تنها راه رسیدن به آرامش در این آشفته بازار دنیا این است که به خدا اعتماد کنی .


امید ...

 

آموختن آسان نیست !
خستگی هر آن در کمین است .

آزرده میشوی ، احساس شکست میکنی .

شک می کنی که رها کنی و بگذری ...

می خواهی بر کناره روی و وانمود کنی که اتفاقی نیافتاده .

اما نه !

  تو بازنده نیستی

 که یک مبارزی !
پیش از آنکه برنده باشیم باید بازنده باشیم .

باید گاه بگرییم تا بتوانیم روزی بخندیم .

باید آزرده باشیم تا روزی توانمند باشیم .

اگر پیوسه بکوشی و ایمان داشته باشی ،

در پایان ، پیروزی از آن تو خواهد بود !


 

 

اِلهی کَیفَ اَنقَلِبُ مِن عِندِکَ بِالخَیبَةِ مَحروُما وقَد کانَ حُسنُ ظَنّی بِجوُدِکَ اَن تَقلِبَنی بِالنَّجاةِ مَرحُوما. 

خدایا چگونه ازدرگاه تو دست خالی ومحروم برگردم؟! با آنکه حسن ظن بجود وکرم وبخشش تو دارم که مرا پیروزمندانه وبا مهربانی برگردانی .

 

اِلهی لَم اُسَلِّط عَلی حُسنِ ظَنّی قُنُوطَ الاَیاسِ وَ لاانقَطَعَ رَجا‍ئی مِن جَمیلِ کَرَمِک. 

خدایا برحسن ظنم به تو یاس وناامیدی را مسلط مساز ودست امیدم را از دامن کرم نیکویت جدامگردان

 


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >



ا: 34 ،: 6
امید الهی Aviva Web Directory