سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همون حس ! ؟

چقدر این روزها همه چیز عوض شده!
همه چیز...
آدما،
نگاه ها،
دوستی ها،
راستی ها،
و ...
دوباره دلم تنگ شده ، عجیب نیست!؟ 
برای همه چی ...
برای تمام خط خطی های کودکیم،
 برای مهربانیهایی که رنگی از ترحم و ریا  نداشت...
دلم برای همه کسانی که روزی دوستم داشتند و شاید امروز نباشند تنگ شده
دلم میخواهد تا بازهم خونه ای میان جنگل کنار رود در دل کاغذ سفید بسازم و درکنار اجاق کوچکش با پیشبند رنگیم .....
بگذریم!!!
آنقدر گاهی دلتنگ می شم که دلم برای خودم هم میسوزه...
اما چه سود؟
کودکیم لابلای دفترچه نقاشیم به خاطره ها پیوست!
ای کاش قدر جونیمو  بدونم!

 

اللهم اهدنا صراط المستقیم


حس غریب

گه گاه به تقدس دوست داشتن می اندیشم و لطافت احساس ،
در رویای شیرین خودم غوطه ور می شوم ...
که ناگاه سیاهی و غربت دنیا را همچون پتکی بر سرم می کوبند
و مرا از دنیای خیالی و پاک رویاهایم بیرون می کشند ...
می پندارم که ازآمال و عشق رویاهای من تنها واژه ای غریب و بی معنا در دنیا هست ...
عجب دنیای غریبی است دنیای ما ،
و چه غربتی دارد این خاک سرد ...

اللهم اهدنا صراط المستقیم


دل نوشته های من ...

بی عشق گویی هیچ ندارم ،
بی امید و بی فروغ ، تنها ، پر از تهی ،
ساکت از بغض و لبریز از فریاد سکوت ،
مردد ، حتی به عشق ...
پروردگارا !
مرا عشقی عطا کن ، عشقی ابدی ...
و مرا بدان زنده گردان که روحم در حال مرگ است در این همه سیاهی و غربت .
 خدای من !
مرا نجات بخش از تردید ،
که حوادث روزگار و هر آنچه تو می دانی و من ، مرا به تردید واداشته است.
مهربان ابدی !
 در تمامی لحظات بغض تهدید می کند فروغ چشمانم را ،
 و فریاد نهفته در قلبم تلنگر به شیشه سکوتم می زند ،
 و شنیده ها و دیده هایم ،
 -  که ای کاش هیچگاه نمی شنیدم و نمی دیدم -
 مثل خنجری است .
و تو می دانی چه می گویم ،
و از کدامین تاریکی سخن می گویم ...
و تنها تو میدانی درد رخنه کرده در اعماق وجودم را ...
خدای من !
 مگذار روحم بمیرد ،
 مگذار نا امیدی و تردید بر اندک دارایی ام چیره شود ،
 مرا به آنچه برایم نوشته ای صبور گردان .
تمام ذرات تهی وجودم عشقی را طلب می کند ،
عشقی همیشگی ...
و یقین که اوج این عشق ، عشق به توست .
پروردگار من !
 مرا به دم عشق خودت زنده گردان ، که از ازل تا ابدست ،
 و مرا بدان امید بخش ،
 که این خاک غریب تمامی امیدم را ربوده است ...
 

اللهم اهدنا صراط المستقیم


دل تــــــنــگــــــــــی ...

چنان مبهوت گذران زندگی ام که گویی کاری جز نگریستن نمی دانم ،
آنقدر متحیرم که گاه گویی فراموش می کنم باید زیست ، باید بود ،
به خداییش قسم ! دلم برای تحمل کوچک است ...
به بزرگیش قسم ! دلم برای تحمل بی طاقت است ...
به خودش - که تنها او می داند و بس - قسم !
دلم محزون و مردد و مبهوت است ،
دلم تنگ است ...
آن هم نه از آن دل تنگی های ساده و بچگانه ...
غریبانه و تنها و ساکت وساکت و ساکت مانده است ،
از او فقط قطره ای مانده ،
- از برکه کوچک و حقیر ساکت دلم فقط قطره ای مانده -
که نگاهش تنها به لطف و بی کرانگی دریاست ،
و تنها او را می بیند ،
و می داند جز دریا هیچ کس او را نمی فهمد.
خدای من ! صدای من دل شکسته را می  شنوی ؟
التماست کنم یک نظر به قطره حقیرت می اندازی ؟
من دعا بخوانم تو اجابت می کنی ؟
فریادت می زنم ،
با همه وجود ،
با همان یک قطره باقی مانده از هستی ام ...
فریادت می زنم و تنها از تو می خواهم ،
که خواستن از کسی جز تو جایز نیست ...
خدای من !
معبود من !
یا رحمان و یا رحیم !
یا رحمان و یا رحیم !
یا رحمان و یا رحیم !
به فریادم برس ...
...
آنقدر می خوانمت تا اجابت کنی مرا ...

اللهم اهدنا صراط المستقیم


غفلت رها کن ای دل هوشیار شو هوشیار شو


دلا دانی که دنیا چند و چونه؟
چه می دونی تو احوال زمونه؟
زمونه مردماش از سنگ و چوبن
کم اند اونها که آروم و صبورن
نگاهاشون پر نیرنگ و حیله ست
دلاشون لب به لب از زهر کینه ست
صداهاشون همه فریاد و داد‌ِ
کی اینجا در پی خوبی و داد‌ِ؟
به هر کی می رسی خودبین و سرد‌ِ
کسی که ساکته دنیای درد‌ِ
حقیقت رو می ذارن زیر پاشون
چه آسون می گذرن از اشتباشون
یه عالم مرده‌ی در حال حرکت!
و دنیایی پر از لختی و رخوت!
اینا انگار دلاشونو فروختن
به مشتی سنگ و رنگ و آهن و تن!
بگو اینها همه رویا و خوابه
آخه دل ارزشش بیش از سرابه!
گل‌ُ باید به دست باغبون داد 
دل‌ُ باید به یار مهربون داد
چقدر رنگ و چقدر طرح و حقارت ؟!
کجا رفت سادگیمون و وجاهت ؟!
چی شد پیمون و عهدایی که بستیم؟!
چرا آخر تمامش رو شکستیم ؟!
چه راحت آخرت رو بی خیالیم!
چه بی پروا به فکر قیل و قالیم!
...
چقدر اون بچگی هامون قشنگ بود
همه دنیا یه تاب ، الاکلنگ بود
یه دنیا بازی و شادی، مسرت
به دور از غل و غشهای جماعت
چه یکرنگی بی مثل ومثالی!
چه حالی داشت بحر بی خیالی!
و انگار اون زمونها مرد بودیم
که پاک و صادق و همدرد بودیم
ولی حالا صداقت دُر مثاله!
کمه، اما همونم بی مثاله!
بیا چشماتو قدری باز تر کن
به حال این دل زارت نظر کن
ببین آسون نگاشو یادمون رفت!
تموم نعمتاشو یادمون رفت!
همین آزادیمون کلی گرونه
بهاش خون هزاران تا جوونه
به اسم عشق آتش می فروزیم
به نام دوست جانها را بسوزیم
ولی عشق است معنای حیاتت
به این ره سهل گردد هم مماتت
و دل آرامشش از هستی اوست
همان آخر و اول بهترین دوست
...
دلم گویی از همه بریده
که بین خسته ها خسته ترینه
دلم گویی پر از حرف نگفته ست
هنوز از درد ها نا گفته ها هست
تمام حرفهایم گفتنی نیست
مجال وا‍ژه ها هم بیش از این نیست
خلاصه یادمون باشه که هستیم
کجاییم و به دنبال چه هستیم
به خاطر بسپریم آلاله ها رو
شبا رو گریه ها رو چاه هارو
دل و دلدار و ماه و سال ها رو
به وقت عاشقی فریاد یارو
به وقت بی کسی تنها ترینو

دلا غفلت بسه، بیدار باشه

به هر جا بنگری اون جای پاشه

 

اللهم اهدنا صراط المستقیم


<      1   2   3      



ا: 95 ،: 4
امید الهی Aviva Web Directory