سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چاره ی غــــایــــی

باز هم یه حس غریب و قریب
باز هم یه حس  ...
یه حس نو یه حس عجیب ...
ماه ها و روزها می گذرند اما   ...
دیگه خسته شدم  از این همه تـکرار !
خسته شدم برای اون ارزشهایی ...  که زیر پای دیگران له میشه !
خسته شدم شاید طبیعیه !
چقدر آدمای جدید وارد زندگیمون شدن ...
چی فکر میکردیم چی شد !
شاید فکر نمیکردم همچین دوستانی داشته باشیم !  
و کلی چیزای دیگه ...
خب که چی اینا که همش شد دنیا !
تو همین دنیاست که آدم دلش میشکنه .
تو همین دنیاست که بی صبرمیشه ،
تنها میشه ،
دوستداره ساکت بشه ،
تو همین دنیاست که میشکنه تا خورد بشه ...
تو همین دنیاست که خیلی ها از داغون کردن دیگران لذت میبرن ...
تو همین دنیاست که مجبور میشه محبت رو تو وجود خودش بکشه تا عادی باشه مثل بقیه !
تو همین دنیاست که بزرگ میشه دلش با بی کسی و درد آشنا میشه با دروغ با نفرت با غم ...
تو همین دنیاست که یه روز همه آرزوت میشه آروم کردن یه نفر دیگه ...
تو همین دنیاست که گاهی به خودت نهیب میزنی مبادا بد کسی رو بخوای تو دلت شکسته !  
یهو دعات میگیره بعد ...
همین دنیاست که یه روز از دستش خسته میشی ...
یه روز میفهمی تو برای اینکه تا ابد طعم تنهایی و بغض رو بچشی آفریده نشدی ..
به این نتیجه میرسی که :

"کوچ من از همیشه
چاره ی آخرینه
پای عبورم اما زنجیریه زمینه
سخته لحظه های رفتن میدونم
سخته در خودم شکستن میدونم
با یه دنیا غم و فریاد رو لبام
سخته از هیچی نگفتن میدونم
نمیخوام روز و شبم این همه تکراری باشه
کاش میشد هجرت من فرصت بیداری باشه "

آره ! قبول دارم سخته . اما هدف که رفتن نیست !
یادته اولین باری که رفته بودی حرم آقا یادته گفتن اولین چیزی که بخوای حتما بهت میدن !
تو مگه آرامش خواستی که حالا آرامش میخوای ؟
تو مگه دل خوش خواستی ؟
یادته چی خواستی !
کسی که میخواد سرباز باشه کسی که میخواد یار باشه باید تربیت بشه باید یاد بگیره باید مرد باشه مثل کوه محکم !
تو باید چنان آب دیده بشی که قدرت گذشتن از خودت رو داشته باشی !
نشونه های خدا رو تو زندگیت پیدا کن !
هر خواب قشنگی که میبینی یه نشونه است باورکن !
باور کن که زندگی یه فرصت برای قدر پیدا کردن سبزشدن تو باید به دنبال کمال خودت باشی با همه تیرگی ها و رنج هایی که اطرافت هست !
اگه کارمیکنی یا درس می خونی یادت نره برای چی این کار میکنی!
اگه صبرمیکنی یادت نره که چرا !
یادت نره چرا باید مهربون باشی !
یادت نره باید برسی به کجا !
یادت نره که اینجا جای تونیست !
یادت نره یه روز یه نفر میاد ...
یادت نره یه نفر هست که همیشه و همه جا مراقبته ...
یه نفر که خیلی دوست داره ، نزدیکته ...
خیلی نزدیک.  
اللهم اهدنا صراط المستقیم


دل نوشته های من ...

بی عشق گویی هیچ ندارم ،
بی امید و بی فروغ ، تنها ، پر از تهی ،
ساکت از بغض و لبریز از فریاد سکوت ،
مردد ، حتی به عشق ...
پروردگارا !
مرا عشقی عطا کن ، عشقی ابدی ...
و مرا بدان زنده گردان که روحم در حال مرگ است در این همه سیاهی و غربت .
 خدای من !
مرا نجات بخش از تردید ،
که حوادث روزگار و هر آنچه تو می دانی و من ، مرا به تردید واداشته است.
مهربان ابدی !
 در تمامی لحظات بغض تهدید می کند فروغ چشمانم را ،
 و فریاد نهفته در قلبم تلنگر به شیشه سکوتم می زند ،
 و شنیده ها و دیده هایم ،
 -  که ای کاش هیچگاه نمی شنیدم و نمی دیدم -
 مثل خنجری است .
و تو می دانی چه می گویم ،
و از کدامین تاریکی سخن می گویم ...
و تنها تو میدانی درد رخنه کرده در اعماق وجودم را ...
خدای من !
 مگذار روحم بمیرد ،
 مگذار نا امیدی و تردید بر اندک دارایی ام چیره شود ،
 مرا به آنچه برایم نوشته ای صبور گردان .
تمام ذرات تهی وجودم عشقی را طلب می کند ،
عشقی همیشگی ...
و یقین که اوج این عشق ، عشق به توست .
پروردگار من !
 مرا به دم عشق خودت زنده گردان ، که از ازل تا ابدست ،
 و مرا بدان امید بخش ،
 که این خاک غریب تمامی امیدم را ربوده است ...
 

اللهم اهدنا صراط المستقیم


دل تــــــنــگــــــــــی ...

چنان مبهوت گذران زندگی ام که گویی کاری جز نگریستن نمی دانم ،
آنقدر متحیرم که گاه گویی فراموش می کنم باید زیست ، باید بود ،
به خداییش قسم ! دلم برای تحمل کوچک است ...
به بزرگیش قسم ! دلم برای تحمل بی طاقت است ...
به خودش - که تنها او می داند و بس - قسم !
دلم محزون و مردد و مبهوت است ،
دلم تنگ است ...
آن هم نه از آن دل تنگی های ساده و بچگانه ...
غریبانه و تنها و ساکت وساکت و ساکت مانده است ،
از او فقط قطره ای مانده ،
- از برکه کوچک و حقیر ساکت دلم فقط قطره ای مانده -
که نگاهش تنها به لطف و بی کرانگی دریاست ،
و تنها او را می بیند ،
و می داند جز دریا هیچ کس او را نمی فهمد.
خدای من ! صدای من دل شکسته را می  شنوی ؟
التماست کنم یک نظر به قطره حقیرت می اندازی ؟
من دعا بخوانم تو اجابت می کنی ؟
فریادت می زنم ،
با همه وجود ،
با همان یک قطره باقی مانده از هستی ام ...
فریادت می زنم و تنها از تو می خواهم ،
که خواستن از کسی جز تو جایز نیست ...
خدای من !
معبود من !
یا رحمان و یا رحیم !
یا رحمان و یا رحیم !
یا رحمان و یا رحیم !
به فریادم برس ...
...
آنقدر می خوانمت تا اجابت کنی مرا ...

اللهم اهدنا صراط المستقیم


کمی تفکر


         رجـــــعـــــت هر درخت 
                                                            بــه بـــــهـــار اســـــت

         رجـــــعــــت مـــــــــــــا 
                                                            
  بــه کـــــــجــــاســـت ؟

 


سکوتی سرشار از ...


گاهی سکوت گفتن تمام حرفاست
بیان تمام حقایق ،
گاهی با سکوت یک دنیا معنا می توان به واژه ها بخشید


اما سکوت راه خوبی برای فرار نیست.
یاد گرفتیم بشکنیم تا نگذاریم بشکنندمون.
یاد گرفتیم زمین بخوریم تا زمینمون نزنند.
یه یا علی هم یاد گرفتیم تا برای بلند شدن نیازمند هیچ دستی نباشیم.
آخر راه هم یاد گرفتیم با یه خنده از کوه بیایم بالا تا بفهمیم اوج چیه.
هرجا هم دیدیم مشکلی هست مرد و مردونه تو روش وایسادیم تا نگذاریم خودمون قاتل خودمون باشیم.
اما هیچ وقت هیچ بهانه ای رو برای رفتن و فرار کردن قبول نکردیم.
چون اومدنمون با پای خودمون نبود رفتنمون هم به اون سپردیم.


همیشه از اونایی که وسط راه میبرند بدم میاد چون فکر میکنند که زنده اند در حالی که ...


دوستم میگفت نشسته ایم و نشستن تمام حرکت ماست
نمی فهمیدم چی میگه ولی حالا می خوام برم بهش بگم تو از خیلی ها جلوتری بعضی ها  ...


اللهم اهدنا صراط المستقیم

 


مــهـــر یعنی مـــــادر ...

وعده خدا

آسمان را گفتم 
می توانی آیا
بهر یک لحظهء خیلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت دیگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم

خاک را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم

این جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همهء رفعت را
همهء عزت را
همهء شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم

آنجهان راگفتم
می توانی آیا
لحظه یی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینهء مادر بود آن کم دارم

روی کردم با بحر
گفتم اورا آیا
می شود اینکه به یک لحظهء خیلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر این کار بزرگ
قطره یی بیش نیم
طاقت وتاب وتوان کم دارم

صبحدم را گفتم
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل وقند بریزد از تو
لحظهء حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که روید زلبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حیات
من ازان لذت جان
که بود خندهء اوچشمهء آن
من ازان محرومم
خندهء من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خندهء او
خندهء او روح است
خندهء او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم

کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبیان کم دارم

درپی عشق شدم
تا درآئینهء او چهرهء مــــادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او درپرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظهء روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمهء زیبایی
بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود
   


مرهم دل

دلم از وحشت شبهایی اینچنین پر است ،
دلم از هیاهوی پوچ زمین ،‌ از حصارهای بودن ، از دیواره های سنگین زیستن گرفته است ...
دلم دل نیست
نمی دانم چیست ؟
سرزمین حیرانی است ...
کویر است ...
گویی نیستم و این نبودن است در لباس بودن ...
گویی همه چیز بر قلبم سنگینی می کند ...
اشکی نمی ریزم ، سنگین تر می شوم ...
دور دلم حصار می کشم مثل بقیه حصارهایی که زمین و زمان و آدم ها برایم کشیده اند ،
چشم هایم را می بندم ،
‌به گوش هایم می گویم نشنوند ،
در صندوقچه گویای اسرار را می بندم ...
آرام می نشینم ...
بی دلهره و بی وحشت ، بدون اضطراب شب های تنهایی ،
بدون ترحم به دلی که کویر شد و خشکید ، بی آنکه همهمه زمین و زمینیان را بشنوم ...
سکوت محض ،
آنقدر که صدای تپش تپش قلبم طنین انداز شود ...
فقط و فقط یکی را میهمان دلم می کنم ...
با او حرف می زنم ، برایش اشک می ریزم ، درد دل می کنم ،
می شود محرم اسرار و مرهم هر چه زخم بر دلم جا مانده.
کاش مرحمتی کند به این برهوت و کاش بپذیرد حضور در این کوچکی مطلق را ...
کاش گوشه چشمی بیاندازد ، بپذیرد ، ببخشاید ...
که او مطلق عشق است و آرامش و مطلق هر چه خوبی است و مطلق نور ...


درس به یاد ماندنی ...

روزی شاگرد یه عارف از او خواست که بهش  یه درس به یاد موندنی بده عارف از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه .شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "   شاگرد پاسخ داد :...   " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
عارف  از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "
عارف بزرگ گفت : رنجها و سختیهائی و دردهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یک مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه درد و رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین
سعی کن قلبت همچون دریای زلال باشد تا یک لیوان آب.

آرامش ... نگرانی ، غصه ، هدایت درونی

آرامش ... نگرانی ، غصه ، هدایت درونی

اگر می خواهیم بدانیم تابع امر و هدایت خدا هستیم یا نه ؟ باید نگاه کنیم ببینیم که ترس و غم و غصه از ما دور شده و به آرامش رسیدن را چشیده ایم یا نه ؟
انک لا تهتدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء (ای پیامبر تو هر کس را که بخواهی نمی توانی هدایت کنی و اما خدا هر کس را که خواست هدایت می کند)
إن علینا للهدی ( همانا هدایت بر عهده ماست ) _قرآن کریم
در قرآن کریم کسانی معرفی شده اند که از آرامش برخوردارند .اولین گروه اینها هستند : سوره مبارکه بقره آیه 38_ فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون ( هر کس از هدایت من پیروی کند نه ترس ونه غم و غصه دارد _ رسیدن به آرامش _).
بشر در زمین که ظلمت دارد احتیاج به نور دارد که این نور هدایتی است که در این آیه اشاره شده و همزمان با هبوط آدم بر زمین هدایت هم بوده است و نتیجه هدایت یعنی رسیدن به آرامش. چهار مصداق برای هدایت در قرآن بیان شده است : اول _ شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس _ پس اولین هدایت قرآن است و تمسک به آن هدایت را به ارمغان می آورد و پیروی از هدایت یعنی رسیدن به آرامش . دنیا لیل است ... ودراین تاریکی شب ممکن است انسان ناخواسته یا خواسته به دیگران ظلمی کند ، و ظرفی را بشکند پا روی کسی که در تاریکی معلوم نیست بگذارد و هزار مورد دیگر ... و تنها در این ظلمت نور و روشنایی مایه نجات از اینها است ، اصلا تاریکی مایه نگرانی و نور آرامش را به ارمغان می آورد . علامت پیروی از هدایت و منفصل شدن از پیروی نفس ، خداحافظی با کلمه " به نظر من است " است ، و "من" از بین می رود.
مصداق دوم هدی : در روایات به اهل بیت تعبیر شده و الآن امام زمان هدی و منبع آرامش هستند و همه ائمه هدایت هستند و تمسک به آنها یعنی رسیدن به آرامش .

امام زمان را فقط در دوران ظهور باید با آرامش و علم اون حضرت شناخت.
مصداق سوم : در قرآن به مکه اشاره شده است . مسجد الحرام و مقام ابراهیم و مکه و منا و صفا و مروه همه هدی هستند و مخزن آرامش ، که همه اینه البته یک باطنی هم دارد که حضرت امیر فرمود أنا بیت الله ، و فرمود نحن کعبه . الآن مکه کعبه اسلام و اجسام است و کربلا کعبه ایمان و قلوب است و سر اینکه در روایات داریم که حضرت حجت قبله را به سوی کربلا میگردانند این است که مردم همه حسینی می شوند نه اینکه ظاهر قبله عوض شود . تعبیر رسول اکرم در کتاب کامل الاسلام از کربلا این است که فرمودند : کربلا قبة السلام . لذا رفتن به کربلا شرط ندارد ، حضرت صادق فرمودند کسانی که فقریند سالی یکبار و کسانی که غنی هستند سالی دو بار به کربلا بروند .
مصداق چهارم هدی خداوند در قرآن به تورات و انجیل اشاره کرده است _ و أنزل التورات و الانجیل هدی للناس _ یعنی ما باید اول اینها را هم قبول کرده باشیم و اصلا یکی از نشانه های متقین ، یؤمنون من قبلک است . البته نه تورات و انجیل تحریف شده فعلی بلکه تورات و انجیلی که در آن اسامی مبارک حضرت محمد و مهدی و علی آورده شده است .
هر کس پیروی کند از این هدایت ها پس نه ترس و نه غم و غصه ای خواهند داشت . پیامبر یه جایی نشسته بودند و سلمان که پیامبر فرمود سلمان از لقمان بهتر است آمدند خدمت حضرت رسول و دیدند که جناب امیرالمؤمنین هم حضور دارند به حضرت گفتند من در راه که آمدم یک جا پا بیشتر نبود و حضرت فرمودند من پایم را دقیقا در جای پای پیامبر گذاشته بودم ، این معنای هدایت است .  
  قرآن در مورد ثمره پیروی از هدایت اینها است : اول برداشته شدن ترس ، محبت حضرت امیر حلقه های در بهشت است پس باید سفت چسبید به این حلقه های بهشت . همچنین هر کس از هدایت خدا پیروی کرد غم و غصه اش هم از بین میرود . و سوم اینکه فمن تبع هدای فلا یضل و لا یشقی  یعنی اینکه نه دیگر گمراه می شود و نه شقی خواهد شد . کسانی که نگران عاقبت به خیری هستند نگاه کنند ببینند که حضرت امیر را دوست دارند یا نه ؟ محبت اهل بیت در موقع مردن به تعبیر امام صادق به فریاد انسان میرسد ، محبت با پیروی ، یعنی قبول هدایت و پیروی از آن .
فردی آمد خدمت امام صادق و گفت دعا کنید ما هم برویم بهشت . حضرت فرمود ما دعا می کنیم خدا شما را از بهشت بیرون نکند ، گفت منظور شما چیست ؟ فرمود مگر شما ما را دوست ندارید ، گفت : بله . فرمودند محبت ما یعنی بهشت . یعنی الآن بهشت هست و نقد است و نسیه نیست ، یعنی الآن ما از آتش دوریم و آرامش داریم، اگر هر کدام ما الآن در سرور و بهجتیم این همان اثرات محبت است .
امام صادق علیه السلام فرمود تفسیرٌ هُدی علی علیه السلام ، تفسیر هدی یعنی اطاعت از علی و در نتیجه رسیدن به آرامش .

 کسانی که هدایت خدا را تابع شدند آرامش دارند و خداوند را بزرگ میدانند لتکبرو الله ... و در آخر هم نتیجه اش شکرگذاری و دل آرامی انسان است .

 


حال و روز چرخ فلک

نیکی و  بدی  که  در  نهاد بشر است

شادی و غمی که در قضا و قدر است

با  چرخ  مکن   حواله  کاندر ره عقل

چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است

                                       خیام


<      1   2   3      >



ا: 29 ،: 6
امید الهی Aviva Web Directory