• وبلاگ : اميد الهي
  • يادداشت : گذري از فرش تا عرش ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مجيد 

    روزها فکر من اينست و همه شب سخنم
    که چرا غافل از احوال دل خويشتنم
    از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟
    به کجا مي روم؟ آخر ننمايي وطنم
    مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
    يا چه بوده است مراد وي ازين ساختنم
    جان که از عالم علوي است، يقين مي دانم
    رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
    مرغ باغ ملکوتم، نيم از عالم خاک
    دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم
    اي خوش آنروز که پرواز کنم تا بر دوست
    به هواي سر کويش، پر و بالي بزنم
    کيست در گوش که او مي شنود آوازم؟
    يا کدامست سخن مي نهد اندر دهنم؟
    کيست در ديده که از ديده برون مي نگرد؟
    يا چه جان است، نگويي، که منش پيرهنم؟
    تا به تحقيق مرا منزل و ره ننمايي
    يک دم آرام نگيرم، نفسي دم نزنم
    مي وصلم بچشان، تا در زندان ابد
    از سرعربده مستانه به هم در شکنم
    من به خود نامدم اينجا، که به خود باز روم
    آنکه آورد مرا، باز برد در وطنم
    تو مپندار که من شعر به خود مي گويم
    تا که هشيارم و بيدار، يکي دم نزنم