فرياد بي صداي تو را درك مي كنم مفهوم گفته هاي تو را درك مي كنم اي استخوان ميان گلويت شكسته! منپيـغـام نـارسـاي تـو را درك مي كنم بغض تو در گلو و سرت در ميان چاه پژواك گريه هـاي تو را درك مي كنم منعت نمي كنم، كه چرا گريه مي كنيمن عمق هاي هاي تو را درك مي كنمپشتت خميده زير ستم ، نازنين من !من بار شانه هاي تو را درك مي كنمهمدرد من! به خون دل بي كسان قسممن ، درد بي دواي تو را درك مي كنم خنجر زپشت خورده ز دست حراميان!يكرنگي و صفاي تو را درك مي كنم آنجا كه با زمين و زمان قهر مي كنيمن قهر نابجاي تو را درك مي كنم در آن هواي غم زده حالت گرفته بود هم حال و هم هواي تو را درك مي كنمكيوان و ماه و زهره رهايت نمي كنندهيهات! من قرآن و خداي تو را درك مي كنم